نام بیل گیتس سالها تداعیکنندهی ثروتمندترین مرد جهان بود. او از کودکی تا دوران مدیرعاملی مایکروسافت، همیشه راز موفقیت را در سرعت و رقابتهای بیوقفه میدید و باور داشت حتی در عرصهی نوآوریهای پیشرو نیز باید پیش از آنکه دیگران مسیر را تشخیص دهند، زیرکانه از خط پایان بگذرد.
گیتس با خلق ویندوز رابطهی عموم مردم با کامپیوترها را کاملاً متحول کرد، مایکروسافت را در بالاترین ردهی فهرست ارزشمندترین شرکتهای جهان نشاند و مصرانه از سیاستهای شرکت خود در دادگاهها دفاع کرد.
این مطلب بهمناسبت تولد بیل گیتس در تاریخ ۷ آبان ۱۴۰۳ بهروز شد.
بااینحال مسیر زندگی او در نقطهای سرنوشتساز، وارد فصل جدیدی شد که کمتر کسی انتظارش را داشت. او یک دهه پیش از موعد برنامهریزیشده از سمت مدیرعاملی کنارهگیری کرد و با تأسیس بنیاد گیتس، تمرکز و انرژی خود را روی اهدافی فراتر از امپراتوری نرمافزاریاش گذاشت: مبارزه با فقر، بیماری و گسترش آموزش.
از هر کسی که به او مواهب بیشتری داده شده، انتظار بیشتری میرود. موفقیت و ثروت برای شما مسئولیت بیشتری میآورد تا آنچه را به دست آوردهاید، به مردم بازگردانید. موفقیت هیجانانگیز است، اما بدون مسئولیتپذیری معنایی ندارد.
چیزی که شخصیت بیل گیتس را به یکی از افسانههای ماندگار دنیای فناوری تبدیل کرد، نه اعداد و ارقام حسابهای بانکیاش، بلکه تلاش او برای جهانی کردن شعار امروز سیلیکونولی بود: «بیایید دنیا را به جای بهتری تبدیل کنیم».
اما چرا باید حرف مردی را که روزی رقبایش را بیرحمانه از میدان به در میکرد، در قامت فردی بشردوست و تأثیرگذار باور کنیم؟
با ما همراه باشید تا مروری کنیم بر زندگی بیل گیتس، بنیانگذار مایکروسافت، خالق سیستمعاملهای محبوب ویندوز و مردی که در آستانهی ۶۹ سالگی، هنوز سرسختانه و با دیدگاهی منحصربهفرد به حل چالشهای بزرگ بشریت فکر میکند.
دوران کودکی
بیل گیتس با نام اصلی ویلیام هنری گیتس سوم (William Henry Gates III) در ۲۸ اکتبر ۱۹۵۵ در سیاتل، ایالت واشنگتن به دنیا آمد. پدرش، ویلیام اچ. گیتس دوم وکیلی برجسته و مادرش مری مکسول گیتس، معلم مدرسه و عضو هیئتمدیرهی چندین سازمان خیریه بود.
فضای خانوادهی گیتس همیشه گرم و پر جنبوجوش بود: ویلیام و مری علاوه بر بیل دو فرزند دختر نیز داشتند و سعی میکردند با راهانداختن مسابقات و ماجراجوییهای خلاقانه، فرزندانشان را به یادگیری و رقابت تشویق کنند. به همین منظور هر فرصتی نظیر مراسم کریسمس، جشن تولدها و تعطیلات را به سنتهای سالانهای تبدیل میکردند که مملو از هیجان و برنامهریزی و استراتژیهای کودکانه بود.
بیل با کنجکاوی عجیب، اشتیاق به یادگیری و هوش بالایش، خیلی زود از همسالان خود متمایز شد. مشهور است که در سن ۸ سالگی تمام دایرةالمعارفهای موجود در خانه را صرفاً برای تفریح خوانده بود. مری مکسول بعدها در مصاحبهای گفت:
بیل ما را با سؤالها مداوم متعجب و حتی کلافه میکرد. روزی از من پرسید: «مامان، مغز چطور کار میکند؟» به او گفتم: «نمیدانم عزیزم، باید کتاب بخوانیم تا بفهمیم.» صبح بیدار شدم و فهمیدم تمام شب مشغول خواندن کتابهای پزشکی بوده.
بیل گیتس در ۸ سالگی تمام دایرةالمعارفهای موجود را خوانده بود
در مدرسهی ابتدایی، معلمانش از تواناییهای محاسباتی و حافظهی قوی او شگفتزده میشدند. در سن ۱۱ سالگی، بیل اقرار کرد که در مدتی کوتاه کتاب «عهد جدید» را کاملاً حفظ کرده و به همین واسطه در یک آزمون IQ حضور یافت و با کسب نمرهی ۱۶۰ در ردیف نوابغ قرار گرفت.
اما این برتری ذهنی، چالشهای خاص خود را نیز به همراه داشت. بیل اغلب در کلاس حوصلهاش سر میرفت، بیقرار بود و به دیگران پرخاشگری میکرد، تا جایی که معلمان از کنترل او عاجز میشدند.
والدینش نگران از این وضعیت، تصمیم گرفتند در مورد او با یک روانشناس صحبت کنند. روانشناس پس از مدتی معاشرت با بیل به آنها گفت: «پسر شما بسیار باهوش است. باید او را به چالش بکشید، وگرنه او شما را به چالش خواهد کشید!»
والدین بیل بهخاطر رفتارهای نامناسب او در مدرسه با روانپزشک صحبت کردند
مری و ویلیام این توصیه را جدی گرفتند و منابع و فرصتهای یادگیری بیشتر برای او فراهم کردند و او را به مدرسهی لیکساید که یکی از بهترین مدارس خصوصی سیاتل بود، فرستادند.
آشنایی با کامپیوتر و زبانهای برنامهنویسی: پروژههای دوران نوجوانی
سال ۱۹۶۸ مدرسهی لیکساید تصمیم گرفت یک ترمینال تلهتایپ اجاره کند. این دستگاه که به یک کامپیوتر بزرگ در شرکتی محلی متصل بود، دنیای جدیدی را به روی بیل ۱۳ساله گشود. شاید این اتفاق از خوششانسی گیتس بود، زیرا در آن زمان هنوز بسیاری از دانشگاهها هم به کامپیوتر مجهز نبودند.
بیل گیتس در همین دوران و بهواسطهی علاقهی مشترک به برنامهنویسی با یکی از همکلاسیهایش به نام پل آلن دوستی صمیمی شد. او و پل ساعتها وقت خود را صرف کشف رمزورازهای این ماشین جادویی میکردند. گیتس میگوید:
من بسیار درونگرا و حتی اجتماعگریز بودم. در دوران دبیرستان فکر میکردم چون دانشآموز خوبی هستم، باید استاد ریاضی شوم. تصور میکردم مسائل ریاضی سختترین مسائل آکادمیک هستند و خب در درون خودم عاشق حلکردن مسائل بودم.
پل آلن من را به چالش کشید. او به من گفت «فکر میکنی خیلی باهوشی؟ بیا و ببین میتوانی این کامپیوترها را بفهمی؟» و من گفتم بله، میتوانم. پل کسی بود که همیشه به شیوههای مختلف مرا از منطقهی امنام بیرون میکشید.
اولین زبان برنامهنویسی که بیل یاد گرفت بیسیک بود؛ هرچند در سالهای بعد با زبانهای دیگری مانند Fortran و Lisp هم آشنا شد. او و دوستش بهسرعت یاد گرفتند چگونه برنامهنویسی کنند و شروع به نوشتن کدهای پیچیده کردند. یکی از اولین برنامههایی که بیل نوشت، بازی tic-tac-toe (XO) بود.
بیل گیتس و پل آلن برای کار با کامپیوتر از کلاسهای درسی خود فرار میکردند
مدتی بعد اشتیاق بیل و پل به برنامهنویسی بهحدی شعله کشید که برای اینکه وقت بیشتری را با کامپیوتر بگذرانند، از کلاسهای درسی فرار میکردند. آنها حتی از سیستم امنیتی مدرسه سوءاستفاده کردند تا زمان بیشتری با کامپیوتر کار کنند؛ اقدامی که منجر به محرومیت موقت هر دوی آنها از دسترسی به کامپیوتر شد.
اما این محرومیت نتوانست جلوی اشتیاق بیل را بگیرد. او راهی پیدا کرد تا به همراه سه دوست دیگرش، پل آلن، ریک ویلند و کینت ایوانز در یک شرکت محلی به نام Computer Center Corporation که به C-Cubed معروف بود، بهعنوان برنامهنویس کار کنند. در واقع این شرکت همان مرکزی بود که امکانات سیستم کامپیوتری مدرسهی لیکساید را فراهم میکرد، ضمن اینکه به چندین مینیکامپیوتر جدید PDP-10 مجهز شده بود.
این چهار دوست اوایل کار، باگهایی در سیستمهای شرکت پیدا کردند که از طریق آن میتوانستند وقت زیادی را بهرایگان با کامپیوترها صرف کنند. وقتی شرکت به ماجرا پی برد، همگی را اخراج کرد. اما مدتی بعد دوباره آنها را به استخدام درآورد تا در کشف باگهای بعدی به مهندسان کمک کنند.
گیتس و آلن در۱۶ سالگی، برنامهای برای سیستم مدیریت ترافیک شهر سیاتل نوشتند
گیتس و دوستانش تیمی را تشکیل دادند تا برای شرکتهای مختلف پروژههای کامپیوتری انجام دهند. برای مثال آنها در سال ۱۹۷۱ یعنی در سن ۱۶ سالگی، برنامهای برای سیستم مدیریت ترافیک شهر سیاتل نوشتند که پروژهی بسیار موفقیتآمیزی بود و پیشزمینهی استخدام آنها در شرکت Information Sciences شد.
بیل و پل سیستم حقوق و دستمزد شرکت Information Sciences را توسعه دادند که به نوعی اولین تجربهی حرفهایشان در دنیای نرمافزارها بود. دو دوست مدام در پی یافتن راههای خلاقانهای بودند تا دانش خود را در زمینهی برنامهنویسی بهبود دهند. «ما حتی در سطل زبالهی شرکتهای نرمافزاری میگشتیم تا کدهای دور ریختهشده را پیدا کنیم و بخوانیم تا شاید چیز جدیدی یاد بگیریم.»
در آخرین سال دبیرستان، بیل و پل شرکتی را با نام Traf-O-Data تأسیس کردند. هدف آنها ساخت دستگاهی برای خواندن نوارهای ترافیکی و تولید گزارشهای آماری بود. آنها چند ماه روی این پروژه کار کردند، اما محصول نهایی شکست خورد و شرکت به مرز ورشکستگی رسید. گیتس در خاطراتش مینویسد:
Traf-O-Data کاملاً شکست خورد. من و پل هیچ ایدهای نداشتیم که چگونه باید یک شرکت را اداره کنیم. اما اگر در آن زمان شکست نمیخوردیم، شاید هرگز جرئت نمیکردیم مایکروسافت را تأسیس کنیم.
دانشگاه هاروارد و تحصیلات نیمهتمام
سال ۱۹۷۳، بیل گیتس با نمرات عالی و رتبهی بالا با کسب بورسیهی نشنال مریت وارد دانشگاه هاروارد شد، درحالیکه تابستان قبل بهعنوان برنامهنویس برای Bonneville Power Administration کار کرده بود. او این پروژه را با یکی از نسخههای ابتدایی زبان C نوشت که در آن زمان زبان بسیار جدیدی بهشمار میرفت.
همزمان پل آلن از دانشگاه واشنگتن پذیرش گرفت، اما این جریان باعث جدایی دوستان قدیمی نشد. بیل گیتس رسماً دانشجوی رشتهی حقوق بود، ولی بیشتر وقتش را در مرکز کامپیوتر دانشگاه میگذراند و سعی میکرد بهطور مستقل مهارتهایش را توسعه دهد.
گیتس عاشق کامپیوتر و ریاضی بود، ولی به اصرار والدینش رشتهی حقوق دانشگاه هاروارد را انتخاب کرد
یکی از چالشهای بیل در این دوران، مدیریت زمان بود. او آنقدر مشتاق یادگیری و کار با کامپیوتر بود که گاهی خواب و استراحت کافی نداشت. والدینش نگران این عادت او بودند، اما درعینحال از پشتکار و اشتیاق او حمایت میکردند.
برخلاف تصور عموم، مسیر گیتس در هاروارد چندان هموار نبود. در اولین سال تحصیل، گیتس در دورهی ریاضی پیشرفته ثبتنام کرد، اما نمرهی میانترم او پایینتر از متوسط کلاس بود. او که عادت داشت همیشه بهترین باشد، ناگهان خود را در میان دانشجویانی یافت که همگی هوش و استعدادی عالی داشتند:
آن روز فهمیدم که همیشه کسانی هستند که از من باهوشترند. تازه فهمیده بودم که شرط موفقیت سختکوشی است و هرگز نباید به هوش ذاتیام تکیه کنم.
ژانویه سال ۱۹۷۵، بیل گیتس و پل آلن، خبری را در مجله Popular Electronics خوانند که قرار بود زندگیشان را برای همیشه تغییر دهد. خبر دربارهی عرضهی اولین کامپیوتر شخصی تجاری، Altair 8800 بود که با پردازندهی اینتل ۸۰۸۰ کار میکرد. بیل و پل سریعاً متوجه شدند که میتوانند از این فرصت بینظیر نهایت بهره را ببرند.
گیتس با شرکت MITS که تولیدکنندهی این کامپیوترها بود تماس گرفت و مدعی شد در حال نوشتن یک مفسر بیسیک برای این سیستم است. این ماجرا واقعیت نداشت. او و دوستش حتی یک خط کد هم ننوشته بودند. گیتس بعدها گفت: «ما بلوف زدیم. اما میدانستیم که میتوانیم این کار را انجام دهیم. فقط به زمان نیاز داشتیم.»
بیل گیتس درحالی برنامهی مفسر بیسیک را برای Altair 8800 نوشت که این کامپیوتر را از نزدیک ندیده بود
در طول هشت هفتهی بعد، گیتس و آلن شبانهروز کار کردند تا نرمافزاری را برای سیستمی توسعه دهند که نهتنها به آن دسترسی نداشتند، بلکه حتی از نزدیک هم آن را ندیده بودند. گیتس حتی از کلاسهای دانشگاه غیبت میکرد تا روی این پروژه تمرکز کند. در نهایت آنها موفق شدند و نرمافزارشان روی Altair کار کرد.
-
داستان برند: مایکروسافت؛ فرمانروای صنعت کامپیوتر
تأسیس مایکروسافت: ایدهای که جهان فناوری را تغییر داد
گیتس پس از موفقیت نرمافزار بیسیک Altair باوجود نگرانی والدینش هاروارد را ترک کرد و ۴ آوریل ۱۹۷۵ به همراه پل آلن (که در MITS استخدام شده بود) کسبوکار جدیدی به نام «مایکرو-سافت» راهاندازی کرد. بله، درست خواندید، با یک خط تیره در وسط!
مایکرو مخفف Microprocessor بود و سافت مخفف Software. آنها اتاق کوچکی در البوکرکی، نیومکزیکو را به اولین دفتر کار خود تبدیل کردند و با حداقل بودجهای که در اختیار داشتند، ساعتها در این اتاق کوچک کد مینوشتند. گیتس میگوید:
ما از رؤیای یک کامپیوتر روی هر میز در هر خانه حرف میزدیم. در آن زمان، این ایده دیوانهوار به نظر میرسید.
گیتس آیندهی صنعت کامپیوترها را در نرمافزار میدید نه سختافزار. این چشمانداز که در دههی هشتاد چندان هواداری نداشت، پایههای استراتژی مایکروسافت را شکل داد.
در این سالها هر شرکت سازندهی کامپیوتر، سیستمعامل خودش را داشت و مردم بسته به مدل کامپیوتر، باید از نرمافزارهای خاص آن استفاده میکردند. بااینحال نرمافزار مایکروسافت بیسیک Altair خیلی زود توسط شرکتهای دیگر کپی شد. بیل گیتس اصلاً از این موضوع خوشحال نشد و نامهای به مدیران MITS نوشت و به آنها پیشنهاد داد برای نرمافزارهای خود مجوز و کپیرایت تعیین کنند.
گیتس از اولین افرادی بود که مسئلهی کپیرایت نرمافزارها را مطرح کرد
گیتس در این نامه یادآوری کرده بود که پخششدن نرمافزار بدون مجوز، باعث دلسردی توسعهدهندگان میشود. این اقدام یکی از اولین گامهای صنعت در راستای «بهرسمیتشناختن حق توسعهدهندگان و پرداخت هزینه برای خرید نرمافزار» محسوب میشد.
مایکروسافت در سالهای اولیه عمدتاً روی توسعهی زبانهای برنامهنویسی مانند بیسیک، فورترن و کوبول برای میکروکامپیوترهای مختلف تمرکز داشت. گیتس علاوهبر مدیریت شرکت، خودش هم به طور مستقیم در برنامهنویسی مشارکت میکرد. معروف بود که او تنها با نگاهکردن به کد میتواند اشکالات آن را تشخیص دهد.
همکاری شرکت نوپای مایکروسافت با IBM پیشزمینهی موفقیتهای آتی این شرکت بود
سال ۱۹۸۰، IBM که بهعنوان یکی از بزرگترین و مدعیترین شرکتهای تولیدکنندهی کامپیوتر غول صنعت کامپیوتر شناخته میشد، از مایکروسافت خواست تا سیستمعاملی برای کامپیوتر شخصی جدیدش بنویسد.
گیتس این فرصت را غنیمت شمرد و بهجای اینکه سیستمعامل جدیدی را از صفر توسعه دهد، مجوز سیستمعاملی به نام QDOS را از شرکت «سیاتل کامپیوتر پروداکتس» خرید، آن را بهبود داد و به آیبیام فروخت. اما نکتهی هوشمندانهای که گیتس در نظر گرفت، این بود که در مذاکره با آیبیام مالکیت حقوقی این نرمافزار را برای خود نگه داشت.
QDOS بعدها به MS-DOS تغییر نام داد و با موفقیت IBM PC مایکروسافت هم بهسرعت رشد کرد: هر کامپیوتری که تحت این برند تولید میشد، به سیستمعامل مایکروسافت مجهز بود و پولی را روانهی شرکت گیتس و آلن میکرد. بدینترتیب درآمد مایکروسافت از ۱۶ میلیون دلار در سال ۱۹۸۱ به ۱۴۰ میلیون دلار در سال ۱۹۸۵ رسید.
اما این موفقیتها چیزی نبود که گیتس را راضی کند. پس از اینکه اپل در سال ۱۹۸۴ مکینتاش را با رابط گرافیکی (GUI) عرضه کرد، بیل گیتس هم مصمم شد که سیستمعامل جدید مایکروسافت را با رابط گرافیکی توسعه دهد.
از ویندوز تا آفیس: امپراتوری دنیای نرمافزارها
سال ۱۹۸۵، گیتس پروژهای را آغاز کرد که قرار بود هویت برند مایکروسافت را بهطور کلی متحول کند: «ویندوز». این سیستمعامل که براساس رابط کاربری گرافیکی سادهای طراحی شده بود، دنیا را با مفهوم جدیدی از کامپیوترها آشنا کرد.
حالا دیگر نیازی نبود که کاربران دستورات پیچیدهای را در محیط DOS تایپ کنند؛ آنها فقط باید روی یک آیکون کلیک میکردند. در کمتر از چند ماه، ویندوز به خانهها، مدارس و دفاتر کاری راه یافت و پایههای امپراتوری گیتس را بنا نهاد.
گیتس و تیمش برای توسعهی ویندوز 1.0 شبانهروز کار کردند
ویندوز ۱.۰ شاید در مقایسه با نسخههای بعدی بسیار ساده به نظر برسد، اما در آن زمان یک شاهکار خیرهکننده تلقی میشد. گیتس با تیمی کوچک اما نخبه در تلاش بود تا کار با کامپیوترها را برای همه آسانتر کند. او میلیونها دلار روی بهبود ویندوز سرمایهگذاری کرد.
زندگی شخصی گیتس اما در این ایام آشفته و نامتعادل بود: او غالباً ساعتهای طولانی کار میکرد و حتی در اوج موفقیت مایکروسافت، بیشتر شبها در دفترش میخوابید. کارمندان مایکروسافت به یاد میآورند که گاهی صبحها به دفتر میآمدند و گیتس را میدیدند که با همان لباسهای روز قبل، هنوز مشغول کار است.
با هر نسخهی جدید از ویندوز، مایکروسافت بیشتر اوج میگرفت و نام بیل گیتس بیشتر بر سر زبانها میافتاد. او و تیمش نرمافزارها را به شیوهای طراحی میکردند که نهتنها کاربردی بودند، بلکه به کاربران احساس قدرت میدادند.
گیتس در ۳۱ سالگی، به جوانترین میلیاردر خودساختهی جهان تبدیل شد
رشد مایکروسافت تا سال ۱۹۸۶ به جایی رسید که بنیانگذاران متوجه شدند زمان عرضهی اولیه سهام این شرکت فرارسیده است.
رویداد IPO مایکروسافت مارس ۱۹۸۶ با هر سهم به قیمت ۲۱ دلار برگزار شد. بهاینترتیب ارزش سهام شخص بیل گیتس به ۲۳۴ میلیون دلار رسید و تا یک سال بعد از مرز یک میلیارد دلار گذشت. گیتس در ۳۱ سالگی، به جوانترین میلیاردر خودساختهی جهان تبدیل شده بود.
اما جذابیت زندگی گیتس فقط در موفقیتهای مالی او خلاصه نمیشد. یکی از برجستهترین نکات این دوره، سبک مدیریتی او بود؛ رویکردی که در عین تمرکز شدید بر جزئیات فنی، باعث شده بود گیتس در جلسات کاری شدیداً پرتوقع باشد. ناتان میرولد، یکی از مدیران ارشد مایکروسافت، در یکی از مصاحبههایش یادآوری کرد:
گیتس همیشه به شکلی وحشتناک دقیق بود. اگر فکر میکرد چیزی اشتباه است، تا اصلاح کامل آن دست از کار نمیکشید. بسیاری از افراد از این خصوصیت او میترسیدند، اما این همان چیزی بود که مایکروسافت را متمایز میکرد.
در همین دوران، گیتس و تیمش روی نسخههای جدید ویندوز کار میکردند. ویندوز ۳ که سال ۱۹۹۰ عرضه شد، نقطه عطفی بود که کامپیوترهای شخصی را به ابزار روزمرهی زندگی مردم تبدیل کرد. حالا مایکروسافت بخش اعظم بازار سیستمعاملها را در دست داشت و ویندوز نهتنها یک ابزار، بلکه زبانی جدید برای تعامل انسانها با تکنولوژی بود.
مایکروسافت با عرضهی ویندوز 3.0 بخش اعظم بازار سیستمعاملها را تسخیر کرد
ویندوز ۳ در عرض دو سال، بیش از ۱۰ میلیون نسخه فروخت و مایکروسافت را به غول بلامنازع صنعت نرمافزار تبدیل کرد. استیو بالمر میگوید:
بیل چشمانداز واضحی داشت. او میدید که چگونه کامپیوترها میتوانند زندگی مردم را تغییر دهند و مصمم بود که مایکروسافت قلب تپندهی این انقلاب باشد.
اما توسعهی ویندوز تنها بخشی از استراتژی گیتس محسوب میشد. او به دنبال ایجاد اکوسیستمی کامل از محصولات مایکروسافت بود که با یکدیگر بهخوبی کار میکردند و توسعهی مایکروسافت آفیس (که در سالهای اول ورد و اکسل را شامل میشد) در همین راستا صورت گرفت.
نبردی برای فتح اینترنت؛ گیتس و جنگ مرورگرها
بیل گیتس سال ۱۹۹۴ با ملیندا فرنچ یکی از مدیران محصول مایکروسافت ازدواج کرد. آنها سال ۱۹۸۷، در یک مهمانی شام با هم آشنا شده بودند و بهتدریج رابطهای جدی و عمیق میان آنها شکل گرفت.
اواسط دهه ۱۹۹۰، زمانی بود که بیل گیتس ناگهان با چالشی جدید مواجه شد؛ مسئلهای که شاید در ابتدا به نظرش کماهمیت میرسید، اما بهزودی به یکی از بزرگترین دغدغههای او تبدیل شد: شبکهی جهانی اینترنت که تا پیشازاین تنها در میان دانشجویان و پژوهشگران محبوبیت داشت، با شتابی حیرتانگیز میان مردم عادی رونق میگرفت.
گیتس با دیدن رشد محبوبیت مرورگر نتاسکیپ، به اهمیت اینترنت پی برد
در همین زمان مرورگر نتاسکیپ نویگیتور از شرکت کوچک نتاسکیپ با استقبال زیاد کاربران مواجه شد و بسیاری پیشبینی میکردند آیندهی درخشانی داشته باشد. بیل گیتس این آینده را برای مایکروسافت میخواست، پس باوجود مقاومتهای سابقش دررابطهبا اینترنت، برای رقابت جدید و پروژهای دیگر آماده شد.
استراتژی مایکروسافت برای نصب پیشفرض اینترنت اکسپلورر با هر نسخهی ویندوز عواقبی مانند اولین پروندهی قضایی ضدانحصاری این شرکت را در پی داشت
مایکروسافت سال ۱۹۹۵، اینترنت اکسپلورر را معرفی کرد؛ مرورگری که بهصورت رایگان به همراه ویندوز عرضه میشد. اما چیزی که این حرکت را فوقالعاده جنجالی کرد، استراتژی گیتس برای کنترل کامل بازار بود.
مایکروسافت مرورگر خود را نهتنها رایگان، بلکه به شکلی طراحی کرده بود که به طور پیشفرض با هر نسخه از ویندوز نصب شود. این اقدام باعث شد اینترنت اکسپلورر در مدتی کوتاه بر نتاسکیپ پیشی بگیرد و در کمتر از چند سال، اکثر کاربران از این مرورگر استفاده کنند.
گیتس حدس نمیزد با این اقدام شرکتش را وارد یکی از بزرگترین پروندههای حقوقی تاریخ فناوری میکند. سال ۱۹۹۸ دولت ایالات متحده از مایکروسافت بهخاطر انحصارطلبی و سوءاستفاده از قدرتی که در بازار داشت، شکایت کرد. جریان این پرونده ۳ سال طول کشید و بسیاری بر این باور بودند که این نبرد میتواند آیندهی مایکروسافت و حتی خود بیل گیتس را به خطر بیندازد.
گیتس در مصاحبههای مختلف یادآوری کرده که فشار جلسات دادگاه بر او بهقدری زیاد بود که شبها حس میکرد واقعاً از جبههی جنگ به خانه باز میگردد. رسانهها میگفتند گیتس در طول دادگاه عصبی و تدافعی رفتار میکند. آیا این همان مرد آرام و باهوشی بود که جهان فناوری را متحول کرده بود؟
گیتس: ملیندا زندگیام را متعادل کرد
این جریان تا حدی وجههی عمومی گیتس را خدشهدار کرد، اما نجاتبخش واقعی او کسی نبود جز همسرش ملیندا که اصول ازیادرفته را دوباره پیش چشم او قرار داد: مگر هدف از بهبود فناوری، بهتر کردن زندگی مردم نبود؟ بیل گیتس میگوید:
ملیندا مرا متعادل کرد. او به من یاد داد که زندگی فقط کار نیست و چیزهای مهمتری هم وجود دارد.
این دوران پرچالش، نقطهعطف غیرمنتظرهای را در زندگی گیتس رقم زد. او که زمانی تمام تمرکزش روی رشد مایکروسافت بود، در کنار ملیندا به دنبال معنای عمیقتری در زندگی میگشت. شاید وقت آن رسیده بود که از دنیای رقابتهای تجاری فاصله بگیرد و به دنبال هدفی بزرگتر برود.
دنیا مشتاقانه به انتظار چهرهی جدید گیتس نشسته بود.
کنارهگیری از مدیرعاملی مایکروسافت و تأسیس بنیاد خیریهی گیتس
گیتس سال ۲۰۰۰ از مدیرعاملی مایکروسافت کنارهگیری کرد و این مقام را به استیو بالمر، دوست دوران دانشگاه و سیامین کارمند مایکروسافت سپرد. او تصمیم گرفت در سمت معمار ارشد نرمافزار فعالیتش را ادامه دهد، حوزهای که عمیقاً به آن تعلق خاطر داشت و میتوانست بر نوآوریهای دیجیتال بهتر متمرکز بماند.
در همین سال گیتس به آفریقا سفر کرد و در بازگشت، متأثر از آنچه به چشم خود دیده بود، به همراه همسرش بنیاد بیل و ملیندا گیتس را تأسیس کرد. این بنیاد با هدف بهبود بهداشت جهانی، کاهش فقر شدید و افزایش دسترسی به فناوری و آموزش شروع به کار کرد. گیتس میلیاردها دلار از ثروت شخصیاش را به این بنیاد اهدا کرد.
بنیاد خیریه گیتس با هدف بهبود بهداشت جهانی، کاهش فقر شدید و افزایش دسترسی به فناوری و آموزش تأسیس شد
اما یکی از مهمترین محصولاتی که مایکروسافت در سال ۲۰۰۱ عرضه کرد، ویندوز XP بود که با تجربهی کاربری فوقالعاده، به محبوبیت فراگیری رسید.
در این سال ایکسباکس اولین کنسول بازی مایکروسافت هم وارد بازار شد که باید با محصولات قدرتمند شرکتهای سونی و نینتندو رقابت میکرد. ولی بیل گیتس به این محصول ایمان داشت و از آن بهعنوان «دروازهای به دنیای سرگرمیهای دیجیتال» یاد کرد.
باوجود تمام این دستاوردها، چالشهای جدیدی هم بر سر راه مایکروسافت قرار داشت. گیتس بهخوبی میدانست که مایکروسافت دیگر نمیتواند تنها به کامیابیهای گذشته تکیه کند؛ فناوری به سرعت در حال تغییر بود و هر شرکتی که نمیتوانست خود را با این تغییرات تطبیق دهد، به سرعت کنار گذاشته میشد.
استیو بالمر دومین مدیرعامل مایکروسافت، دوست دوران دانشگاه بیل گیتس و سیامین کارمند این شرکت بود
سال ۲۰۰۶، بیل گیتس اعلام کرد که قصد دارد در سال ۲۰۰۸ از نقش خود بهعنوان معمار ارشد نرمافزار کنارهگیری کند و بهجای آن، تمرکزش را بر فعالیتهای بشردوستانه بگذارد. او در یکی از مصاحبههایش گفت: «من همیشه به دو چیز اعتقاد داشتم؛ تکنولوژی و کمک به دیگران. حالا وقت آن رسیده که تمرکزم را روی موضوعی بگذارم که شاید حتی از فناوری هم مهمتر باشد.»
ورود گیتس به دنیای بشردوستی ساده نبود. مقابله با چالشهایی همچون فقر، بیماری و آموزش در سطح جهانی از توسعهی سیستمعاملی قدرتمند هم پیچیدهتر بهنظر میرسید. گیتس و تیم او به طور فعالانه با دولتها، سازمانهای غیردولتی و دانشمندان همکاری میکردند تا راهحلهای عملی و پایدار برای این معضلات پیدا کنند.
گیتس برای ریشهکن کردن بیماریهایی مانند مالاریا و فلج اطفال در آفریقا و هند تلاش زیادی کرد
یکی از مهمترین ابتکارات او در این زمینه، پروژهی واکسیناسیون جهانی بود. بنیاد گیتس با سرمایهگذاریهای عظیم در حوزهی تحقیق و توسعه، سهم بسزایی در کاهش موارد مرگومیر ناشی از بیماریهایی مانند مالاریا، ایدز، سرخک، دیفتری و فلجاطفال داشت.
سال ۲۰۱۰ گیتس به همراه وارن بافت، کمپینی را با نام «تعهد بخشندگی» (The Giving Pledge) راهاندازی کرد که ایدهی ساده اما حیرتانگیزی داشت: اهدای بخش زیادی از ثروت خود برای کمک به حل مشکلات جهانی.
سیلیکونولی ابتدا با تردید به این کمپین مینگریست؛ اما طی سالهای بعد شمار قابلتوجهی از بنیانگذاران و مدیران فناوری به آنها ملحق شدند. گیتس در پاسخ به خبرنگاران جملهای را تکرار میکرد که در دوران جوانی، در آغاز پروژههای سخت میگفت: «اگر ما این کار را انجام ندهیم، پس چه کسی باید انجامش دهد؟»
گیتس در سال ۲۰۱۵ در سخنرانی تدتاک، که بعدها به یکی از پربینندهترین سخنرانیهای این کنفرانس تبدیل شد، درمورد تهدیدی که بیش از هر چیز بشریت را در آینده تهدید میکرد، صحبت کرد: همهگیری جهانی. او گفت: «اگر چیزی وجود داشته باشد که در دهههای آینده میلیونها نفر را به کام مرگ بکشاند، جنگ نیست. بلکه ویروسی است که ما برای مقابله با آن آمادگی نداریم.»
این جملات پیشبینی تلخی بود که چند سال بعد به حقیقت پیوست.
در طول پاندمی کرونا، بنیاد گیتس بیش از ۱٫۶ میلیارد دلار به تحقیقات و توسعهی واکسن، درمانهای دارویی و کمکهای بشردوستانه اختصاص داد.
مهمترین پروژهی بشردوستانهی فعلی گیتس، مبارزه با تغییرات اقلیمی است
یکی دیگر از پروژههای گیتس که همچنان اولویت او باقی مانده، مبارزه با تغییرات اقلیمی است. او سال ۲۰۲۱ کتابی باعنوان «چگونه از فاجعهی اقلیمی جلوگیری کنیم» منتشر کرد و در آن از لزوم حرکت به سمت کاهش نشر کربن و اهمیت نوآوریهای تکنولوژیک و سرمایهگذاریهای بزرگ در انرژیهای تجدیدپذیر سخن گفت.
در همین سال بیل و ملیندا گیتس پس از ۲۷ سال زندگی مشترک از هم جدا شدند، اما اعلام کردند که به همکاری با یکدیگر در بنیاد خیریه ادامه خواهند داد.
تغییر مدیریت مایکروسافت و اوجگیری دوباره
اما به مایکروسافت برگردیم.
این شرکت در دوران مدیرعاملی استیو بالمر گامهای بلندی برداشت و برای مثال با آژور وارد حوزهی رایانش ابری شد و محصولاتی مانند موتور جستوجوی بینگ، مایکروسافت ۳۶۵ و کورتانا را معرفی کرد؛ اما به همان اندازه نیز با چالشهایی جدی دستبهگریبان بود.
همزمان اپل با گوشیهای آیفون و گوگل با مرورگر کروم و سیستمعامل اندروید رشد بسیار سریعی را تجربه میکردند و با نزولی شدن نرخ سهام مایکروسافت، کارشناسان بورس خبر از پایان دوران طلایی این شرکت میدادند.
بالمر فوریه ۲۰۱۴ در بحبوحهی انتقاداتی که از وابستگی مایکروسافت به ویندوز و آفیس میشد، از مقام خود کنارهگیری کرد و ساتیا نادلا، معاون ارشد شرکت جای او را گرفت. بالمر او را «رهبری مناسب برای دورانی مناسب» خوانده بود و گیتس نیز اعتماد خود را به نادلا اظهار کرده بود:
در این دوران گذار، هیچ فردی بهتر از نادلا برای مدیریت مایکروسافت پیدا نمیشود. ساتیا رهبری اثبات شده با مهارتهای مهندسی پیشرفته و چشمانداز تجاری است و توانایی فوقالعادهای برای گرد هم آوردن تیمها دارد. بینش او درخصوص نحوهی استفاده و تجربهی فناوری، دقیقاً همان چیزی است که مایکروسافت در آغاز فصل جدید نوآوری و رشد محصولات به آن نیاز دارد.
گیتس همچنین اعلام کرد که از این پس بهعنوان مشاور و عضور هیئت مدیره مایکروسافت را همراهی میکند. اما زمان نشان داد که انتخاب نادلا به مدیرعاملی شرکت، یکی از بهترین تصمیمهای گیتس در تمام دوران فعالیتهای حرفهایاش بود.
رابطهی بیل گیتس و استیو جابز: تقابل غولهای فناوری
رابطهی بیل گیتس و استیو جابز، رابطهای پرفرازونشیب، جذاب و پیچیده بود. این رابطه که با همکاری آغاز شد، با رقابتی شدید ادامه یافت و به احترام متقابل و پایداری منتهی شد، نقش مهمی در پیشرفت محصولات هر دو شرکت مایکروسافت و اپل داشت.
گیتس و جابز برای اولینبار در سال ۱۹۷۷ با یکدیگر ملاقات کردند. در آن زمان، اپل شرکتی نوپا و مایکروسافت هم شرکتی کوچک بود. جابز که مکرراً از استعداد گیتس در برنامهنویسی شنیده بود، از او خواست تا نرمافزارهایی را برای کامپیوتر اپل ۲ بنویسد.
با آغاز دههی ۱۹۸۰ این همکاری بهنوعی رقابتی شدید تبدیل شد. مایکروسافت به لطف اجرای سیستمعامل داس روی سیستمهای آیبیام، به یکی از بازیگران مطرح حوزهی نرمافزار تبدیل شده بود. اما هنگامیکه اپل مکینتاش را با رابط گرافیکی (GUI) معرفی کرد، گیتس تحتتأثیر قرار گرفت و پروژهی ویندوز ۱ را کلید زد.
جابز از این حرکت گیتس ناراضی بود و در یک کنفرانس عمومی مایکروسافت را به سرقت ایدهها متهم کرد. گیتس در پاسخ او گفت:
خب استیو، فکر میکنم ماجرا این بود که هر دوی ما همسایهای ثروتمند به نام زیراکس داشتیم. ما برای سرقت تلویزیون وارد خانهی آنها شدیم، اما فهمیدیم شما زودتر دزدی کردهاید.
حرف گیتس در واقع به این نکته اشاره داشت که هم اپل و هم مایکروسافت از ایدههای اولیهی Xerox PARC الهام گرفته بودند. بعدها جابز از اپل جدا شد و ۱۱ سال بعد دوباره به این شرکت بازگشت. سال ۱۹۹۷، زمانی که اپل در آستانهی ورشکستگی بود، گیتس تصمیم گرفت ۱۵۰ میلیون دلار در این شرکت سرمایهگذاری کند.
جابز علناً اقدام گیتس را ستود و عنوان کرد که او دنیا را بهجای بهتری تبدیل کرده است، این جملهی بهیادماندنی روی جلد مجلهی تایمز نیز نقش بست. اما طی سالهای بعد، رقابت آنها ازسرگرفته شد و جابز بارها از مایکروسافت بهخاطر بیسلیقگی، خلاقیت نداشتن و گیرکردن در دو محصول ویندوز و آفیس انتقاد کرد.
از سال ۲۰۰۰ به بعد، باوجود ادامهی رقابت مایکروسافت و اپل رابطهی شخصی گیتس و جابز آرامتر و حتی دوستانهتر شد. آن دو در سال ۲۰۰۷ در کنفرانسی مشترک در کالیفرنیا شرکت کردند و بعد از سالها دوستانه در کنار هم روی صحنه ظاهر شدند. آنها در طول صحبتهایشان از یکدیگر تمجید کردند و رقابتهای گذشته را با طنز و شوخی به یاد آوردند.
هنگامیکه حال استیو جابز رو به وخامت گذاشت، گیتس به ملاقات او رفت. پس از درگذشت جابز، گیتس در یادداشتی اندوه عمیق خود را ابراز کرد و ضمن ستایش او، همکاری، رقابت و دوستی با او را افتخاری بزرگ دانست.
بیل گیتس: روزی که فهمیدم میخواهم تا آخر عمر چه کاری انجام دهم
پاییز سال ۲۰۰۱ وارن بافت، سرمایهگذار مشهور از بیل و ملیندا دعوت کرد با گروهی از رهبران تجاری دنیا درمورد اهداف و ایدههای بنیاد خیریه صحبت کند. گیتس بعدها در مقالهای ماجرای شب مذکور را شرح داد: رسیدن به نقطهای که همهی اولویتها تغییر میکنند.
«من هر گز یک سخنران بالفطره نبودم، هرچند در مایکروسافت یاد گرفتم هر سال روی استیج حاضر شوم و چشماندازی از فناوریهایمان را برای مشتریان، شرکا و رسانهها ترسیم کنم.
ما میخواستیم با بنیاد گیتس شروعی تازه داشته باشیم. بارها در نشستهای بزرگ جهانی، مانند مجمع جهانی اقتصاد، مردم جمع میشدند تا جزئیات پیشرفتهای نرمافزاری را از من بشنوند، اما در پایان همان روز وقتی از برنامهای مبتکرانه برای ارسال واکسن به میلیونها کودک محروم حرف میزدم، جمعیت پراکنده میشد.
در آن زمان بسیاری از افرادی که با آنها ملاقات داشتم تصور میکردند مشکلات بهداشت و درمان کشورهای کمدرآمد بهاندازهای عظیم و غیرقابلحل است که هیچ پول و سرمایهای نمیتواند تفاوت چشمگیری در اصل ماجرا ایجاد کند. من میتوانستم بفهمم چرا مردم مرگ و بیماریهایی را که در کشورهایی دور از ما رخ میدارد، به آسانی نادیده میگیرند: بسیاری از مطالبی که در اخبار درباره سلامت جهانی میخوانیم، روی عذاب و تاریکی متمرکزند.
هنگامیکه وارن از من خواست سخنرانی کنم، با ملیندا در این فکر بودیم که اگر اینجا موفق شویم، گام بزرگی در مسیر متقاعدکردن گروهی برمیداریم که قدرت تأثیرگذاری بسیار بیشتری داشتند: قانونگذاران و سران کشورها که تصمیم میگیرند چه مقدار پول را به کمکهای خارجی و بهداشت جهانی اختصاص دهند. آیا کسی صدای ما را میشنید؟
وقتی به سمت اتاق کنفرانس میرفتم عصبی بودم، اما بیشتر از آن احساس خستگی میکردم. در آن روزها درگیر مذاکرات پروندههای ضدانحصاری بودیم و من تا آخر شب با وکلای شرکت صحبت میکردم. هیچ متنی برای سخنرانی ننوشته بودم و انگار ذهنم خالی بود.
صحبتهایم را با وقفه شروع کردم. برای حاضرین توضیح دادم سفر واقعی ما از دههی ۹۰ شروع شد، وقتی من و ملیندا متوجه شدیم چه میزان از بدبختی کشورهای فقیر، ناشی از مشکلات بهداشتی است که کشورهای ثروتمند از فکرکردن به آنها دست کشیدهاند، زیرا دیگر خود را تحت خطر نمیبینند. هزینهی این بیعدالتی مرگ روزانهی سه میلیون کودک بود.
برخلاف آنچه عموم مردم تصور میکردند، بخش اعظمی از این مرگها ربطی به بیماریهای سخت و لاعلاج نداشت، بلکه از بیماریهایی ناشی میشد که تا حد زیادی قابلدرمان هستند. نیمی از مرگها فقط بهخاطر اسهال و ذاتالریه اتفاق میافتاد.
بسیاری از کودکان را میتوانستیم با داروها و واکسنهایی که از قبل وجود داشت، نجات دهیم. چیزی که نیاز داشتیم مشوقها و سیستمهایی بود که فناوریها، دارو و راهکارهای درمانی را به مردم نیازمند برساند. البته، نوآوریهای جدید هم میتوانست سرعت تغییرات را تا حد زیادی افزایش دهد.
برای آنها توضیح دادم که بشردوستی ما از همان فلسفهای پیروی میکند که مایکروسافت را هدایت کرده: نوآوری بیامان. سرمایهگذاری در علم و فناوری میتواند به میلیونها نفر کمک کند تا در دوران کودکی خود زنده بمانند و زندگی مولد و سالمی را ادامه دهند: بیشترین بازدهی بالقوه از هزینههایی که برای تحقیقوتوسعه صرف میکنیم.
همانطور که صحبت میکردم، تمام فشار و نگرانیهای حقوقی که مرا درگیر کرده بود، محو شد. برای اولینبار حقایق و ارقام، روایات و تحلیلها حتی برای خودم نیز وضوح بیشتری یافت. حالا میفهمیدم که چرا اینقدر خوشبین بودم که ترکیبی از پول، فناوری، پیشرفتهای علمی و ارادهی سیاسی میتواند سریعتر از آن چیزی که بسیاری از مردم فکر میکردند، جهانی عادلانهتر بسازد.
از حالت چهره و سر تکاندادن حضار حدس میزدم آنها حرفهایم را درک کردهاند. بعد وارن بافت با لبخند به من نزدیک شد و گفت: «شگفتانگیز بود بیل. چیزی که گفتی شگفتانگیز بود و انرژی تو در این زمینه شگفتانگیز است.» متقابلاً به او لبخند زدم: این اولینباری بود که او با سه واژهی «شگفتانگیز» از ایدهای حمایت میکرد.
پس از این سخنرانی تشویق شدم نقش عمومی بیشتری در مسائل بهداشت جهانی بهعهده بگیرم. در طول سال بعد پیامم را اصلاح کردم و فرصت بیشتری به من داده شد تا با رهبران جهانی در مورد بهداشت و سلامت صحبت کنم.
اما اتفاق دیگری هم افتاده بود. چیزی در اعماق وجودم تغییر کرده بود.
این سخنرانی به من کمک کرد ادامهی مسیر زندگیام را در تمرکز بر کاری ببینم که با ملیندا آغاز کرده بودیم. نرمافزار تا سالهای طولانی بخشی از تمرکز من باقی میماند، این چیزی است که بخشی از شخصیت مرا شکل داده است. اما حالا میخواستم بخش اصلی انرژیام را روی مسیر جدید بگذارم، بیشتر یاد بگیرم و وجودم را صرف برطرفکردن موانعی کنم که بر سر راه زندگی بهتر مردم قرار دارد.
در نهایت یک دهه زودتر از چیزی که برنامهریزی کرده بودم از مدیرعاملی بازنشسته شدم. سخنرانیام در سال ۲۰۰۱، گامی بزرگ و لحظهای شخصی در مسیر این تصمیم بود و هرگز از آن پشیمان نمیشوم.»
گیتس درسالهای اخیر گرچه نقشی در مدیریت مایکروسافت نداشت، اما همچنان یکی از ناظران دقیق و رهبران فکری حوزهی فناوری باقی ماند.
او از اولین افرادی بود که چالشهای اخلاقی و اجتماعی مرتبط با هوش مصنوعی را در سطح کلان مطرح کرد و از لزوم مدیریت هدفمند آن در اهداف بشردوستانه نظیر بهبود بهداشت و درمان و سیستمهای آموزشی صحبت کرد.
امروز مایکروسافت با ارزشی بالای سه تریلیون دلار، در کنار اپل و انویدیا یکی از ارزشمندترین شرکتهای جهان است، اما میراث بیل گیتس در دنیایی فراتر از بازارهای فناوری جریان دارد. او هنوز باور دارد که میتوان از منطق الگوریتمی برای حل معادلات پیچیدهی انسانی استفاده کرد.