۱۳ دلیل برای اینکه (13 Reasons Why) یک سریال اینترنتی آمریکایی در ژانر درام نوجوانانه و معمایی است. فیلم نامه این سریال توسط برایان یورکی بر اساس رمانی به همین نام نوشته جی اشر که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد به رشته تحریر در آمده است . این سریال از محصولات اوریجینال نت فلیکس محسوب می شود و توسط همین شرکت ساخته و توزیع شده است تهیه کنندگی سریال توسط سلنا گومز و توماس مک کارتی انجام شده است و خود مک کارتی تعدادی از اپیزود های سریال از جمله اول و دوم را کارگردانی کرده است. این سریال در ۴ فصل منتشر شده است .
داستان سریال دربارهٔ دختر نوجوانی به نام هانا بیکر است که پیش از خودکشی دلخراش خود، ۱۳ نوار کاست ضبط کرده و در هرکدام از آنها یکی از دلایل خود برای خودکشی را شرح میدهد.
نقطه قوت «سیزده دلیل برای اینکه» این است که ایده نسبتا بکری را انتخاب کرده. دنیای پیچیده نوجوانان و دوران پرفراز و نشیب بلوغ، هم ظرفیت زیادی برای پرداخت و بررسی دارد و هم در دنیای سینما خیلی کم مورد توجه جدی قرار گرفته. سریال سعی میکند نگاه واقعبینانه و موشکافانهای به دنیای نوجوانان داشته باشد. در ظاهر دنیایی که پدر و مادرها میبینند، این نوجوانان تعدادی دانشآموز آرام و سربهزیر هستند که درس میخوانند، مودب هستند و باعث افتخار خانواده میشوند. اما در زیر پوسته این دنیای ظاهری، جهنمی برپاست. با افرادی روبه رو میشویم که در حساسترین دوران زندگی خود با مسائلی همچون مواد مخدر، مشروبات الکلی و روابط جنسی آشنا میشوند. نادیده گرفته میشوند، درک نمیشوند، رها میشوند، نمیتوانند به کسی اعتماد کنند و خودشان باید بر تمام مشکلاتی که پیش رویشان قرار میگیرد غلبه کنند. در واقع در دنیای هولناک و تیره و تار سریال، خودکشی امری اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
سیزده دلیل برای اینکه اگرچه درباره خودکشی و مرگ صحبت میکند، اما تمرکز اصلیاش بر روی زندگی و اهمیت آن است. درباره لحظاتی که باید قدر دانست و فرصتهایی که نباید از دست داد. چون در غیر این صورت واقعیت بیرحم مرگ همه چیز را از میان برمیدارد.
«سیزده دلیل برای اینکه» همان قدر که هشداردهنده است و میخواهد درباره شیوع خودکشی در میان نوجوانان صحبت کند، به هماناندازه هم خطرناک است. بسیاری از خودکشیهای دوران نوجوانی با هدف جلب توجه صورت میگیرد. فرد تصور میکند کسی برای او ارزشی قائل نیست و نادیده گرفته میشود، به همین دلیل با اقدام به خودکشی سعی میکند اهمیت خود را به افراد اطراف خود یادآوری کند. این مسالهای است که دقیقا به همین شکل در سریال رخ داده است. هانا بیکر با خودکشی خود، تمام محیط اطراف خود را به هم میریزد. در واقع داستان هانا بیکر همان ماجرای ایدهآلی است که تمام افرادی که خودکشی میکنند در ذهن میپرورانند. این که با گرفتن جان خود تمام آدمهای اطراف خود را در بهت فرو میبرند، ارزش خود را اثبات میکنند و مردم را بابت کاری که با آنها کرده اند، پشیمان میسازند. ولی این گونه نیست. هر داستانی، هر قدر هم تلخ باشد، بالاخره فراموش میشود. همان طور که کلی(Clay) در پایان همین سریال سعی میکند هانا را فراموش کند، با دختری جدید آشنا میشود و به دل جاده میزند.