شاید برای رهایی از دغدغههای این روزهای پرتنش، خواندن یک داستان کوتاه راهحل مناسبی باشد؛ داستانی که شما را با دنیای ساده و دوستداشتنی یک پدربزرگ و نوهاش مواجه میکند. اگر شما هم دوست دارید کتابی کمحجم برای این روزها انتخاب کنید تا باعث آرامش فکرتان شود، پیشنهاد میکنیم کتاب « و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود » را انتخاب کنید. برای آشنایی بیشتر با این کتاب خوب با این شماره از هفته نامه اینترنتی فانیلی همراه باشید.
فردریک بکمن نویسنده کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود، در بخش مقدمه توصیف زیبایی از کتابش ارائه کرده است که خواندن آن دیدگاه خوبی به مخاطب میدهد. او نوشته:
«این رمان داستانی است درباره خاطرهها و گمشدنشان. یک نامه عاشقانه است و در عین حال خداحافظی آهسته یک پدربزرگ با نوهاش و یک پدر با پسرش. این داستان درباره ترس است و درباره عشق و اینکه چطور این دو اغلب دست در دست هم پیش میروند و در نهایت درباره زمان است، وقتی که هنوز مالک آن هستیم. از اینکه این داستان را به خودتان تقدیم میکنید سپاسگزارم.»
داستان این کتاب کمحجم درباره پدربزرگی است که در آستانه ابتلا به آلزایمر قرار گرفته و کمکم دارد خاطراتش را فراموش میکند. تنها حلقه ارتباطی این پدربزرگ با دنیای واقعی خاطراتی است که با نوهاش دارد. رابطه بین این نوه و پدربزرگ بسیار عمیق و دوستداشتنی است.
این کتاب در واقع بیان رابطه عاشقانه بین پدربزرگ و نوه و همچنین پدر و پسر است؛ ارتباطی عاشقانه بهموازات ترس و واهمه. همه میدانند این رابطه بهزودی پایان مییابد و مرگ سرنوشت آنها را از هم جدا میکند. شخصیتهای این داستان با ترس ولی با عشق کنار هم هستند. ترکیب عشق و ترس کنار هم از جمله ویژگیهای برجسته کتاب « و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود » است.
سبک این کتاب ساده و ملموس است. حجمش کم ولی پر از دیالوگهای خاص و زیباست. کتابی است که مخاطب وقتی شروع به خواندن آن میکند، دوست دارد تا زمانی که به پایان میرسد آن را زمین نگذارد و همین از ویژگیهایی است که این کتاب را برای خواننده تبدیل به کتابی دوستداشتنی کرده است.