عشق با حروف کوچک ؛ یشتر ما فکر میکنیم که هرچه کارهای بزرگتری انجام بدهیم، نتایج ارزشمندتری به دست خواهیم آورد. ما ارزش کارهای کوچک و پیوسته را فراموش کردهایم. واقعیت این است که هرچه بیشتر به کارهای کوچک توجه کنیم، درمجموع دستاوردی بهمراتب بهتر و بیشتر خواهیم داشت. بنابراین باید سعی کنیم فقط در بند واژههای بزرگ، زیاد، خیلی و مشابه آنها نباشیم. در واقع کمارزش شدن واژهها در پی کلیشهشدن آنها معضلی است که امروزه روابط انسانی را بهطور نامرئی مورد هدف قرار داده است. برخی کتابها دقیقا این موضوع را هدف گرفتهاند، مانند کتاب عادات اتمی نوشتۀ «جیمز کلییر» که بر ارزش کارهای کوچک، برنامههای کمحجم و تصمیمات کوچک جزئی تاکید دارد. کتاب عشق با حروف کوچک هم این موضوع را از منظر متفاوتی بررسی کرده است. در این شماره از هفته نامه اینترنتی فانیلی با معرفی کتاب عشق با حروف کوچک به نویسندگی فرانسیس میرالس با ما همراه باشید تا عشق را با حروف کوچک تمرین کنیم.
کارهای بزرگی انجام دادم. آرزوهای بزرگی دارم. خیلی عاشق تو هستم، کتابهای زیادی خواندهام، درخواست بزرگی دارم. اگر دقت کنیم، تمام این جملات در عین تفاوتهای اساسی و معناییشان، یک وجه اشتراک دارند: زیادبودن، بزرگبودن. بد نیست اگر کمی بیشتر به این نوع بیان دقت کنیم. چرا سعی میکنیم ارزش کار و صحبت خود را با افزودن چنین چاشنیهایی به جملاتمان، بالا ببریم؟ آیا نیاز است این کار را انجام دهیم؟ آیا واقعا کارآمد است؟ یک سؤال بنیادی دیگر: تا چه اندازه میتوانیم با استفاده از صفتهای تفضیلی، منظور واقعی خودمان را بیان کنیم؟ آیا دقت کردهاید این نوع صحبتکردن کمکم برایمان عادی شده است؟
امروزه بیشتر بهخاطر کلیشهبودن چنین صفتهایی، از آنها استفاده میکنیم. واقعیت هم همین است. اگر بخواهیم انصاف داشته باشیم، دیگر برایمان اعتبار هم ندارند. تصور کنید الان کسی به شما بگوید: هدف خیلی بزرگی در سر دارم. چقدر میتوانید به این واژۀ «بزرگ» اعتنا کنید؟ آیا این واژه باعث میشود بیشتر به وجد بیایید؟
ساموئل، استاد ادبیاتی که زندگی ساده و بی آلایشی دارد، شخصیت اصلی کتاب عشق با حروف کوچک است. مردی تنها و تا حدی درونگرا (درون گرایی). شخصیت ساموئل آنچنان ظریف تصویر شده است که مخاطب ممکن است گاهی مرز بین دنیای کتاب و دنیای واقعی را گم کند. ساموئل در طول داستان، فردی است یکنواخت. او یا در خانه است و یا در دانشکده و مشغول به تدریس. هر نوع هیجانی را از زندگیاش حذف کرده است. زندگی ساموئل بهقدری یکنواخت شده که حتی مخاطب هم فکر میکند نمیشود هیجانی به این زندگی داد! اما اگر خوشبینتر باشیم، چرا که نه؟ یک اتفاق بزرگ، یک عشق رؤیایی و یا شاید هم برندهشدن یک میلیون دلار در یک مسابقه بتواند هیجان را به زندگی این مرد تنها برگرداند… .
اما نویسنده با ظرافت و چینش این داستان به زیبایی هرچه تمامتر، با یک اتفاق کوچک، طراوت را به زندگی ساموئل میآورد؛ اما چگونه؟ با حضور شخصیت جدید داستان، گربۀ دوستداشتنی! بله، یک گربه دور از هر نوع هیاهو و صحبتی، آرام و بیصدا، مسیر داستان را تغییر میدهد. از اینجاست که کمکم مفهوم «عشق با حروف کوچک» رنگ میگیرد. زندگی ساموئل چنان تغییر میکند که بهسختی میتوان آن را با ابتدای کتاب مقایسه کرد.