وقتی در کتابفروشی چشمتان به کتاب «خوشه های خشم» میخورد، ممکن است تصور کنید در این داستان، با آدمهای عصبانی و خشمناکی برایتان روبهرو میشوید که شخصیتهای اصلی داستان هستند، اما وقتی کتاب را تمام میکنید و اطلاعاتی راجع به نویسنده کسب کنید، درمییابید که این فرض اشتباه بوده است. در این شماره از هفته نامه اینترنتی فانیلی، با ما همراه باشید تا با هم معرفی مختصری از این کتاب خوانیم.
میتوان گفت نویسنده عنوان بسیار درستی برای کتابش انتخاب کرده است. چراکه «خوشه های خشم»، بهراستی خشم بسیاری را برانگیخته بود. بسیاری از سرمایهداران آمریکایی و حتی دولت شوروی سابق موافق انتشار این کتاب نبودند؛ هرچند خود اشتاین بک گفته بود، نام کتابش را از سرود موردعلاقهاش انتخاب کرده است. این کتاب جنجالبرانگیز که سالها از ممنوعیت آن میگذرد، اکنون بهراحتی در دسترس ماست.
کتاب در دهه بیعدالتی و بحران اقتصادی آمریکا نوشته شده است. توصیفات و بیان جزئیات وحشتناک و غمانگیز فقر کشاورزان بسیار تأثیرگذار و استادانه است.
در خط سیر داستان، امیدواری و ناامیدی در یک راستا قرار میگیرد و در زندگی خانوادههای کشاورزان نمود پیدا میکند. جدال بین امیدواری و ناامیدی، جنگیدن برای زنده ماندن و گریز از فقر، موضوعات تازهای در ادبیات و هنر نیستند اما اشتاین بک با مهارت خاص و دقت خوبی به این موضوعات پرداخته و اثری ارزشمند پدید آورده است.
بخشهایی از کتاب خوشه های خشم
«میان این تراکتور و تانک تفاوت زیادی نیست. هر دو مردم را بیرون میرانند، وحشتزده و مجروح میکنند. این چیزی است که باید به آن بیندیشیم.»
«مهاجران روی جادههای بزرگ پخش میشدند و گرسنگی و فلاکت در چشمهایشان دیده میشد. نه وسیلهای داشتند که بهخاطر آن، دیگران ارجشان بگذارند و نه راهی برای این کار میشناختند. چیزی نداشتند جز انبوه خود و نیازمندیهای خود. وقتی که کاری برای یک نفر پیدا میشد، ده نفر معرفی میشد و ده نفر با سلاح کاهش مزد یکدیگر را میزدند.»